زندگینامه حضرت خدیجه کبری (س)

مقدمّه:
سخن ازخديجه(عليها السلام)، سخن از يك دنيا عظمت و پايداري واستقامت در هدف است. به حق قلم فرسايي درباره كسي كه خداوند براو سلام و درود مي فرستد، بسي مشكل است.اما به مصداق “ما لا يدرك كلّه لايدرك كلّه،” به بررسي گوشه هايي از شخصيت و زندگي اين بزرگ بانو مي پردازي

ولادت و خانواده :

خديجه(عليها السلام) ۶۸ سال قبل از هجرت بدنيا آمد با توجه به اينكه سن حضرت خديجه هنگام ازدواج با پيامبر (ص) كمتر از سي سال بوده، پس تاريخ ولادت ايشان غير از اين است كه در متن داده شده است . خانواده اي كه خديجه (عليها السلام)را پرورش داد از نظر شرافت خانوادگي و نسبت هاي خويشاوندي ، در شمار بزرگترين قبيله هاي عرب جاي داشت.اين خاندان در همه حجاز نفوذ داشت. آثار بزرگ و نجابت و شرافت از كردار و گفتار خديجه (عليها السلام) پديدار بود.
خديجه (عليها السلام) از قبيله هاشم بود و پدرش خويلد بن اسد قريشي نام داشت . مادرش فاطمه دختر زائدبن اصم بود .

اخلاق خديجه(عليها السلام):
خديجه (عليها السلام)در بين اقوام خود يگانه و ممتاز و ميان اقران كم نظير بود . او به فضيلت اخلاقي و پذيرايي هاي شايان بسيار معروف بود و بدين جهت زنان مكه به وي حسد ميورزيدند. دختر خويلد در سجايا و كمالات اخلاقي زبانزد و نمونه بود و به حق ايشان كُفو خوبي براي پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) بود. بي ترديد مي توان گفت كه اين سجايا و فضايل اخلاقي سبب شد تا خديجه(عليها السلام)براي همسري پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) شايسته شمرده شود. طبق روايات ، او براي پيامبر (صلي الله عليه وآله)ياوري صديق بود.

يا خديجه(عليها السلام) قبل از پيامير (صلي الله عليه وآله)ازدواج كرده بود؟:

معروف است اولين كسي كه به خواستگاري خديحه (عليها السلام)آمد يكي از بزرگان عرب به نام “عتيق بن عائذ مخزومي” بود. او پس از ازدواج با خديجه(عليها السلام)، در جواني درگذشت واموال بسياري را براي خديجه(عليها السلام)به ارث گذاشت. پس از او “ابي هالة بن المنذر الاسدي” كه يكي از بزرگان قبيله خود بود با وي ازدواج كرد. ثمره اين پيوند فرزندي به نام “هند”بود كه در كودكي درگذشت. ابي هاله نيز پس از چندي، وفات يافت وثروت بسيار از خويش بر جاي گذاشت. هر چند اين مطلب كه پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله)سومين همسر پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود و جز عايشه با دوشيزه اي ديگر ازدواج نكرد نزد عامه و خاصه معروف است ولي مورد تأييد همگان نمي باشد. جمعي از مورخان و بزرگان نظر مخالف دارند براي مثال “ابولقاسم كوفي” ، “احمدبلاذري” ، “علم الهدي” ،(سيد مرتضي) در كتاب “شافي” و “شيخ طوسي” در “تلخيص شافي” آشكارا مي گويند كه خديجه (عليها السلام) هنگام ازدواج با پيامبر، “عذرا” بوده است. اين معنا را علامه مجلسي نيز تاييد كرده است . او مي نويسد: “صاحب كتاب انوار والبدء” گفته است كه زينب و رقيه دختران هاله، خواهران خديجه(عليها السلام)بودند. برخي از معاصران نيز چنين ادعاكرده اند و براي اثبات ادعاي خود كتابهايي نوشته اند.

آشنايي با حضرت محمد(صلي الله عليه وآله):

فضايل اخلاقي خديجه(عليها السلام)،بسياري ازبزرگان و صاحب منصبان عرب  را به فكر ازدواج باوي مي انداخت. ولي خاطرات همسر پيشين به وي اجازه نمي داد شوهر ديگري انتخاب كند. تااينكه با مقامات معنوي حضرت محمد (صلي الله عليه وآله)آشنا شد و آن دو غلامي را كه براي تجارت همراه پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرستاده بود مطالب و معجزاتي كه از وي ديده بودند براي خديجه(عليها السلام) نقل كردند. خديجه(عليها السلام) فريفته اخلاق و كمال پيامبر شد.البته او از يكي از دانشمندان يهود و نيز ورقة بن نوفل، كه از علماي بزرگ عرب و خويشان نزديك خديجه(عليها السلام) به شمار مي رفت، درباره ظهور پيامبر(صلي الله عليه وآله) آخرالزمان و خاتم الانبيا مطالبي شنيده بود . همه اين عوامل باعث شد تا خديجه(عليها السلام)حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)را به همسري خود انتخاب كند .

ازدواج خديجه:

زفاف حضرت خديجه (عليها السلام)با حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) ۲ ماه و ۷۵ روز پس از بازگشت از سفر تجارت شام . تحقق يافت. در آن زمان، حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) ۲۵ سال داشت . و خديجه(عليها السلام)چهل ساله بود. ابن عباس سن ايشان را ۲۸ سال نقل بحارالانوار،ج۱۶،ص۳٫ مي كند. هر چند بعضي از مورخّان اهل سنّت سعي مي كنند اين سخن را رد كنند چون راوي آن محمد بن صائب كلبي از شيعيان است و آنها او را ضعيف مي دانند. خديجه(عليها السلام) به سبب علاقه به حضرت محمد (صلي الله عليه وآله)مقام معنوي او با رسول خدا(صلي الله عليه وآله)ازدواج كرد وتمام دارايي و مقام و جايگاه فاميلي خود را فداي پيشرفت مقاصد همسرش ساخت. در عقد ازدواج حضرت محمد (صلي الله عليه وآله)و خديجه(عليها السلام)، عبدالله بن غنم . به آنها چنين تبريك گفت:

هنيئاً مريئاً يا خديجة قد جرت ***لك الطير فيما كان منك باَسعد

تزوجت خير البريّة كلهّا ***ومن ذاالذي في الناس مثل محمد؟

وبشّر به البُرّان عيسي بن مريم ***و موسي ابن عمران فياقُرْب موعد

أقرّت به الكتاب قدماً بِاَنّه ***رسول من بطحاء هادو مهتد يكي از رجال قريش و شاعر بود ***گوارا باد بر تو اي خديجه كه طالع تو سعادتمند بوده و با بهترين خلايق ازدواج كردي. چه كسي در ميان مردم همانند محمد است. محمد كسي است كه حضرت عيسي و موسي به آمدنش بشارت داده اند و كتب آسماني به پيامبري او اقرار داشتند. رسولي كه سر از بطحاء(مكه) در مي آورد و او هدايت كننده و هدايت شونده است.

احترام پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)به خديجه(عليها السلام):

احترام حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) به خديجه(عليها السلام)، به خاطر عقيده و اعتقاد او به توحيد بود.

خصال خديجه(عليها السلام):

خديجه(عليها السلام) از بزرگترين بانوان اسلام به شمار مي رود. او اولين زني بود كه به اسلام گرويد چنان كه علي بن ابي طالب(عليه السلام) اولين مردي بود كه به اسلام روي آورد. اولين زني كه نماز خواند، خديجه بود.او انساني روشن بين و دورانديش بود.باگذشت علاقمند به معنويات، وزين و با وقار، معتقد به حق و حقيقت و متمايل به اخبار آسماني بود. . همين شرافت براي او بس كه همسر رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بودوگسترش اسلام به كمك مال و ثروت او تحقق يافت. خديجه از كتب آسماني آگاهي داشت و علاوه بر كثرت اموال و املاك، او را “ملكه بطحاء” مي گفتند.از نظر عقل و زيركي نيز برتري فوق العاده اي داشت و مهمتر اينكه حتي قبل از اسلام وي را “طاهره”. و “مباركه” و “سيده زنان” رياحين الشريعه، ج۲،ص۲۰۷٫ مي خواندند. جالب اين است كه او از كساني بود كه انتظار ظهور پيامبر جديد را مي كشيد و هميشه از ورقة بن نوفل و ديگر علماء جوياي نشانه هاي نبوت مي شد. اشعار فصيح پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از علم و ادب و كمال و محبت او به آن بزرگوار حكايت مي كند. نمونه اي از اشعار خديجه درباره پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله)چنين است:

فلوانّني امسيت في كل نعمة***ودامت لي الدنيا و تملك الاكاسرة

فما سُوِّت عندي جناح بعوضة***اذا لم يكن عيني لعينك ناظرة. اگر تمام نعمت هاي دنيا از آن من باشد و ملك و مملكت كسراها و پادشاهان را داشته باشم، در نظرم هيچ ارزش ندارد زماني كه چشمم به چشم تو نيافتد.

ديگر خصوصيت خديجه اين است كه او داراي شمّ اقتصادي و روح بازرگاني بود و آوازه شهرتش در اين زمينه به شام هم رسيده بود. البته سجاياي اخلاقي حضرت خديجه(عليها السلام)چنان زياد است كه قلم از بيان آن ناتوان است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله)مي فرمايد: “افضل نساءاهل الجنة خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد و مريم بنت عمران وآسيه بنت مزاحم.” . چه مي توان گفت در شأن كسي كه مايه آرامش و تسلاي خاطر رسول خدا بود؟!در تاريخ مي خوانيم:

“حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) هر وقت از تكذيب قريش و اذيت هاي ايشان محزون و آزرده مي شدند، هيچ چيز آن حضرت را مسرور نمي كرد مگر ياد خديجه و هرگاه خديجه رامي ديد مسرور مي شد”.

ذهبي مي گويد: مناقب و فضايل خديجه بسيار است او از جمله زنان كامل، عاقل، والا، پاي بند به ديانت و عفيف و كريم و از اهل بهشت بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) كراراً او را مدح و ثنا مي گفت و بر ساير امّهات مؤمنين ترجيح مي داد و او را بسيار تجليل مي كرد. به حدي كه عايشه مي گفت: بر هيچ يك از زنان پيامبر به اندازه خديجه رشك نورزيدم و اين بدان سبب بود كه پيامبر(صلي الله عليه وآله)بسيار او را ياد كرد.

 

درود خدا برخديجه(عليها السلام):

خديجه كبري(عليها السلام) چنان مقام والايي داشت كه خداوند عزّوجل بارها بر او درود و سلام فرستاد.طبق رواياتي از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام)پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)هنگام بازگشت ازمعراج، به جبرئيل فرمود: “آيا حاجتي داري؟”

جبرئيل عرض كرد: خواسته ام اين است كه از طرف خدا و من به خديجه سلام برساني”. در روايتي ديگر مي خوانيم: روزي خديجه به طلب رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بيرون آمد. جبرئيل به صورت مردي با وي روبه رو شد و از خديجه احوال رسول خدا(صلي الله عليه وآله)را پرسيد. خديجه نمي توانست بگويد رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در كجا بسر مي برد.او مي ترسيد اين مرد از كساني باشد كه قصد كشتن رسول خدا(صلي الله عليه وآله)را دارد. وقتي كه خدمت آن حضرت رسيد و قصه را باز گفت، حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)فرمود:آن جبرئيل بود و امر كرد كه از خداتو را سلام برسانم.

 

نقش خديجه(عليها السلام) در پيشبرد اسلام:

وقتي حضرت خديجه(عليها السلام) دريافت كه سعادتمند شده، هر چه داشت در راه پيشرفت و موقعيت پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله) انفاق كرد. او تمام اموال خويش را به پيامبر(صلي الله عليه وآله) بخشيد و در راه نشر اسلام به مصرف رساند. تا جايي كه هنگام رحلت پارچه اي براي كفن نداشت. ابن اسحاق جمله اي در شأن خديجه دارد كه گوياي همكاري و صداقت او در پيشبرد اسلام است. او مي گويد: “خديجه ياور صادق و با وفاي پيامبر(صلي الله عليه وآله)بود و مصيب تها در پي رحلت خديجه(عليها السلام) وابو طالب بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) سرازير شد.” . گويا اين دو در برابر هجوم ناملايمات بر پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله)،سدي بلند و مستحكم بودند.اين جمله معروف كه اسلام رهين اخلاق پيامبر (صلي الله عليه وآله)، شمشير علي (عليه السلام)، و اموال خديجه است . از نهايت همكاري و صداقت خديجه(عليها السلام) پرده بر مي دارد.

 

فرزندان خديجه(عليها السلام):

در تعداد فرزندان خديجه(عليها السلام)،ميان مورّخان اختلاف است. به گفته مشهور: ثمره ازدواج رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و خديجه(عليها السلام)، شش فرزند بود.۱- هاشم.۲- عبدالله. به اين دو “طاهر” و “طيّب” مي گفتند. بعضي مدعي هستندكه پيامبرازخديجه دو پسر به نام قاسم و عبدالله داشت كه ملقّب به طيّب و طاهر بودند نه اين كه غيراز قاسم و عبدالله فرزنداني به نام طيّب وطاهر باشد. . ۳- رقيّه.۴- زينب. ۵- ام كلثوم.۶- فاطمه. رقيّه بزرگترين دخترانش بود و زينب، ام كلثوم و فاطمه به ترتيب پس از رقيّه قرار داشتند.پسران خديجه(عليها السلام)پيش از بعثت پيامبر(صلي الله عليه وآله)بدرود زندگي گفتند. ولي دخترانش، نبوت پيامبر(صلي الله عليه وآله)را درك كردند. گروهي از محققان معتقدند: قاسم و همه دختران رسول خدا(صلي الله عليه وآله)پس از بعثت به دنيا آمدند و چند روز پس از بعثت پيامبر(صلي الله عليه وآله)به مدينه هجرت كردند.

 

وصيّت خديجه(عليها السلام):

حضرت خديجه(عليها السلام) سه سال قبل از هجرت بيمار شد . پيغمبر(صلي الله عليه وآله)به عيادت وي رفت و فرمود: اي خديجه(عليها السلام)، “اما علمت انّ الله قد زوجّني معك في الجنّة” آيا مي داني كه خداوند تو را در بهشت نيز همسر من ساخته است؟! آنگاه از خديجه(عليها السلام) دل جويي و تفقّد كرد او را وعده بهشت داد و درجات عالي بهشت را به شكرانه خدمات او توصيف فرمود.

چون بيماري خديجه شدّت يافت، عرض كرد: يا رسول الله! چند وصيت دارم:

من در حق تو كوتاهي كردم، مرا عفو كن. پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: هرگز از تو تقصيري نديدم و نهايت تلاش خود را به كار بردي. در خانه ام بسيار خسته شدي و اموالت را در راه خدا مصرف كردي. عرض كرد يا رسول الله! وصيت دوم من اين است كه مواظب اين دختر باشيد و به فاطمه زهرا(عليها السلام)اشاره كرد. چون او بعد از من يتيم و غريب خواهد شد. پس مبادا كسي از زنان قريش به او آزار برساند. مبادا كسي به صورتش سيلي بزند. مبادا كسي بر او فرياد بكشد. مبادا كسي با او برخورد زننده اي داشته باشد. اما وصيت سوم را شرم مي كنم برايت بگويم. آن را به فاطمه مي كنم تا برايت بازگو كند. سپس فاطمه را فراخواند و به وي فرمود:”نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو: مادرم مي گويد: من از قبر در هراسم از تو مي خواهم مرا در لباسي كه هنگام نزول وحي به تن داشتي، كفن كني.” پس فاطمه زهرا(عليها السلام)ازاتاق بيرون آمد و مطلب را به پيامبر(صلي الله عليه وآله) عرض كرد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله)آن پيراهن را براي خديجه(عليها السلام)فرستاد واو بسيار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خديجه(عليها السلام)پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله)غسل و كفن وي را به عهده گرفت. ناگهان جبرئيل در حالي كه كفن از بهشت همراه داشت نازل شد و عرض كرد: يا رسول الله، خداوند به تو سلام مي رساند و مي فرمايد: “ايشان اموالش را در راه ما صرف كرد و ما سزاوار تريم كه كفنش را به عهده بگريم.”

وفات خديجه(عليها السلام):

خديجه(عليها السلام) در سن ۶۵ سالگي چنانكه گفتيم سن ايشان كمترازاين مقداربوده است. در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب . جان به جان آفرين تسليم كرد. پيغمبرخدا(صلي الله عليه وآله)شخصاً خديجه(عليها السلام)راغسل داد، حنوط كرد و با همان پارچه اي كه جبرئيل از طرف خداوند عزوجل براي خديجه(عليها السلام)آورده بود،كفن كرد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)شخصاً درون قبر رفت، و سپس خديجه(عليها السلام)را در خاك نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جاي خويش استوار ساخت.

او بر خديجه(عليها السلام) اشك مي ريخت، دعا مي كرد و برايش آمرزش مي طلبيد.آرامگاه خديجه در گورستان مكه در “حجون”. است. .رحلت خديجه براي پيغمبر مصيبتي بزرگ بود زيرا خديجه ياور پيغمبر خدا بود و به احترام او بسياري به حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) احترام مي گذاشتند و از آزار وي خودداري مي كردند

 

بیوگرافی حکیم ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی که بود,اشعار فردوسی,بیوگرافی فردوسیبیوگرافی فردوسی شاعر (زندگینامه دانشمندان)

در زندگینامه فردوسی اینگونه آمده است که : حکیم ابوالقاسم فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی در روستای پاژ در شهرستان توس در خراسان متولد شد. نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شده‌ می باشد. نام کوچک او را در بن‌ مایه‌ های کهن‌ تر “حسن” نیز نوشته‌ اند. پدرش از دهقانان توس بود که ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. وی از همان زمان که به کسب علم و دانش می پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه مند گردید.

چنان که می دانیم “دهقانان” یک طبقه از مالکان بودند که در دوره ی ساسانیان در ایران زندگی میکردند و یکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقه کشاورزان و اشراف درجه اول را تشکیل میدادند و صاحب نوعی “اشرافیت ارضی” بودند.

زندگانی آنان در کاخهایی که در اراضی خود داشتند سپری میشد. آنها به وسیله ی “روستاییان” از آن اراضی بهره برداری می کردند و در جمع آوری مالیات اراضی با دولت ساسانی و سپس در عهد اسلام با دولت اسلام همکاری می نمودند و حدوداً تا زمان حمله مغول به تدریج بر اثر فتنه ها و آشوبها و تضییقات گوناگون از بین رفتند.

همانگونه که در زندگی نامه فردوسی آمده است، آغاز زندگی او هم‌ زمان با گونه‌ ای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سدهٔ سوم هجری شروع شده و دنباله و اوج آن به سدهٔ چهارم رسید و گرانیگاه آن خراسان و سرزمین‌ های فرارود بود.

در درازنای همین دو سده تعداد چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی در حال مشاهده کوشش‌ های مردم پیرامونش برای پاسداری ارزش‌ های دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینه‌ ای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سخت‌ گام همان راه شد.

ابوالقاسم فردوسی که بود؟

درباره دوران کودکی و نوجوانی فردوسی نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بن‌ مایه‌ های کهن جز افسانه و خیال‌ بافی چیزی به چشم میخورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی – فرهنگی شاهنامه، میتوان این را دریافت که فردوسی در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرف‌ نگری در سروده‌ ها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دست‌ مایهٔ او در سرایش شاهنامه شده‌ است. همچنین از شاهنامه و زندگی نامه فردوسی اینگونه میشود برداشت کرد که فردوسی با زبان عربی و دیوان‌ های شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بوده‌ است.

سرودههای فردوسی

کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شده است. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بوده اند. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایهٔ شاهنامه ابومنصوری از زمان ۳۰ سالگی فردوسی میدانند اما با مطالعه زندگی نامه فردوسی میتوان اینچنین برداشت نمود که او در جوانی نیز به سرایندگی می پرداخته‌ است و چه بسا سرودن داستان های شاهنامه را در همان زمان و بر پایهٔ داستان‌ های کهنی که در داستان‌ های گفتاری مردم جای داشته‌ اند، آغاز نموده‌ است. از میان داستان های شاهنامه که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شده باشد میتوان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.

فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی توسی و نیمه‌ کاره ماندن گشتاسب‌ نامه سرودهٔ او (که به زمانهٔ زرتشت می پردازد)، به نگاشته شدن شاهنامه ابومنصوری که به نثر بوده و بن‌ مایهٔ دقیقی توسی در سرودن گشتاسب‌ نامه بوده‌ است پی برد و به دنبال آن به بخارا، پایتخت سامانیان “تختِ شاهِ جهان” رفت تا آن را پیدا کند و بازمانده آن را به شعر در آورد. فردوسی در این سفر “شاهنامهٔ ابومنصوری” را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور، که از دوستان فردوسی بوده‌ است و “شاهنامه ابومنصوری” به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود، نسخه‌ ای از آن را در اختیار فردوسی نهاد.

بیوگرافی فردوسی شاعر,حکیم ابوالقاسم فردوسی زندگینامه,زندگی نامه فردوسی

شاهنامه پرآوازه‌ ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگترین نوشته‌ های ادبیات کهن پارسی است. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال۳۷۰ هجری قمری شروع کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیت‌ ها به انجام رساند:

سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد به ماه سفندارمذ روز ارد

ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار به نام جهان داور کردگار

این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به ۲۰ سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سالها هم زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن ۶۵ سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازه‌ ای از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخش‌ های مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل نمود. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در ۷۱ سالگی فردوسی بوده‌ است:

چو سال اندر آمد به هفتاد و یک همی زیر بیت اندر آرم فلک
ز هجرت شده پنج هشتاد بار به نام جهان داور کردگار

فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود “نکرد اندر این داستانها نگاه” و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی قسمت های دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخ‌ کامی سراینده از اوضاع زمانه بوده‌ است. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را ۸۰ ساله و جای دیگر ۷۶ ساله خوانده‌ است.

زندگی نامه فردوسی شاعر,زندگی نامه فردوسی شاعر بزرگ ایرانی,زندگینامه دانشمندان

 آرامگاه فردوسی در شهر توس

محمد امین ریاحی، با درنگریستن در زندگینامه فردوسی و گفته های وی از سن و ناتوانی خود، این گونه نتیجه‌ گیری کرده‌ است که فردوسی می بایست پس از سال ۴۰۵ هجری قمری و پیش از سال ۴۱۱ هجری قمری از جهان رفته باشد.

پس از مرگ، واعظ طبرستان به دلیل شیعه بودن ابوالقاسم فردوسی از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری نمود و به ناچار در باغ خود وی در توس به خاک سپرده شد. آرامگاه فردوسی بین سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ به دستور رضا شاه بازسازی شد.

 مذهب فردوسی

بر اساس ابیاتی در خود شاهنامه و همچنین با مطالعه زندگی نامه فردوسی و منابع اولیه‌ای چون آثار نظامی عروضی و نصیرالدین قزوینی، فردوسی یک مسلمان شیعه بوده است، ولی برخی از پژوهشگران اخیراً در مورد مذهب وی و شاخهٔ شیعی آن اظهار تردید کرده‌ اند.

بزرگداشت و گرامیداشت فردوسی

در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده‌ است هر سال در این روز آیین‌ های بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار میگردد.

ماه مبارک رمضان

شروع ماه رمضان ۹۸ مصادف است با دوشنبه ۱۶ اردیبهشت ماه رمضان ماه میهمانی خداست و نزول نعمات آسمانی و صعود روح انسان به آسمان نور و وجود در ادامه به مناسبت فرا رسیدن ماه رمضان مقاله ای درباره این ماه و روزه گرفتن آورده شده است که با هم می خوانیم

یکی از دستورات صریح و نشانه واضح عبودیت در دین اسلام که در متون دینی بیان شده است فریضه روزه است. روزه یکی از واجبات بزرگ الهی و یکی از فروعات دین مبین و در واقع جزء ارکان مهم اسلام محسوب می شود؛ چنانچه انسان مسلمان و روزه دار خود را در مسیر الطاف بی پایان خداوند قرار دهد از الطاف بی کران الهی برخوردار خواهد شد. رمضان زمینه و بستری است برای شدن انسان، در فضای رمضان است که انسان موحد با وجود حق انس و ارتباط برقرار می کند و از جانب دیگر با دست یابی به صفای باطن و نور معنویت زمینه رشد و تکامل خود را در نظام هستی فراهم می سازد.

ماه رمضان ماه وزیدن نفحات الهی و گشوده شدن درهای رحمت و مغفرت خداوندی است که با فرا رسیدن آن جان تازه ای در کالبد وجود روزه داران دمیده می شود. خداوند بزرگ، در این ماه با فراخوانی بندگان خویش بر خوان گسترده اش، هیچ لطف و عنایتی را از آنان دریغ نمی نماید. بر اساس بسیاری از باورهای دینی در این ماه مبارک درهای بهشت باز و درهای جهنم بسته شده است و شیاطین در زنجیراند. زندگی واقعیتی است که انسان باید در راستای آن راه کمال را بپیماید تا بتواند به هدف نهایی اش برسد. هدف نهایی در حرکت انسان رسیدن به مقام انسانیت و قرب الی الله و تخلق به اخلاق خدایی است.

اساسا ساختار وجودی انسان بگونه ای است که برای تغذیه و فربهی و شادابی بُعد انسانی و جنبه معنوی و روحی انسان نیازمندیهای غیر از نیازمندیهای مادی نیز وجود دارند. این گونه نیست که با بدست آوردن عوامل و زمینه های شادابی، فربهی و آسایش تن زمینه تنومندی، رشد، نشاط و آرامش جان نیز فراهم گردد. لذا برای پرورش و رشد و بالندگی جان و تامین خواسته های آن باید به سراغ اموری غیر از عوامل تامین کننده نیازهای تن شتافت. به این جهت می توان گفت هدف اصلی و نتیجه نهایی و دستاورد اصلی “روزه” که برجسته ترین وظایف مسلمانان در ماه مبارک رمضان شمرده می شود، تقوا می باشد.

شک نمی توان داشت که انسان برای تامین حیات معنوی خود و تقویت آن، و پرورش و فربهی روح خویش به ممارست و خود سازی نیاز دارد، ماه مبارک رمضان زمینه و بستری است در جهت تامین این نیازمندی های انسان؛ همانطور که ذکر شد هدف اصلی و نقش اساسی و تاثیر عمده ماه رمضان به حیات معنوی و روان انسانی مربوط می شود. آدمی برای بالندگی رشد و چالاکی به امساک، منع و محدودیتی که ماه رمضان برای بعد حیوانی انسان ایجاد می کند نیازمند است؛ اما این امساک هرگز به معنای محرومیت و از دست دادن توانایی ها و گرفتار ضعف و ناتوانی شدن نیست و روزه برای پیشگیری از محرومیت انسان و ایجاد قدرت کنترل در برابرخواست های زیاده طلبانه و تمایلات افراطی تن و بر خوردار ساختن وجود انسان از گوهرها و کمالات انسانی لازم و ضروری می باشد.

در فهم انسان شناختی این نکته مطرح می باشد که ساختار وجود انسان و فطرت اولیه اش، او را به سوی دریای معرفت الهی و عشق به پروردگار سوق میدهد، در کشاکش هیاهوی زندگی و غوغای اجتماع، دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی گذر از گردنه های صعب العبور ناکامی ها و تلخی ها و شکست ها، ما را متوجه تکیه گاهی مطمئن می کند که همان وجود خدای بی نیاز مطلق است.

ماه رمضان ماه پیوند عمیق مخلوق با خالق یکتاست که این پیوند روحی و قلبی بوسیله روزه داری برقرار می باشد که او همه هم و غم خود را صرف کسب رضایت حضرت حق و دست یابی به کمال می کند. چهره پر فروغ ماه رمضان آنگاه قابل مشاهده است که پرده از دیدگاه آدمی برداشته و غبار تن حجاب رخسار زیبای جان نگردد و خواهش های نفسانی، مانع رؤیت ارتباط نیازهای جان آدمی با حقیقت و ماهیت روح پرور ماه رمضان نباشد

اگر روح انسان را بشناسیم و نیازهای حقیقی او را بدانیم و رابطه انسان را با عالم ملکوت به درستی دریابیم نه تنها ماه رمضان را موجب محرومیت و محدودیت نمی دانیم بلکه آن را موجب توسعه و پیشرفت وجودی و صعود و تکامل انسانی خواهیم دانست و در این صورت برای تکامل و تعالی انسان و رسیدن به کوی حق روزه و ماه رمضان و اموری که موجب بالندگی و نشاط و قوت جان می گردد را در خود محقق می کنیم.

وقتی انسان با عمق جان و روح به این حکم استوار و عظیم الهی بنگرد به این حقیقت پی می برد که خود شناسی، مقدمه ی خداشناسی می باشد. ماه رمضان، ماه رحمت، ماه برکت، ماه مغفرت، ماه کرامت، ماه عزت، ماه توبه، ماه آمرزش، ماه خود سازی، ماه تصفیه درون از رذائل و در یک کلام ماهی که می تواند انسان پیراسته از همه رذائل و آراسته به همه ی حسنات و فضائل گردد.

ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده و بهترین شبها را در بر دارد که حتی ملائکه گروه گروه جهت افاضه فیض بر زمین فرود آمده و حسنات نیکوکاران و مومنین را بالا می برند. ماه رمضان ماهی است که نام آن در قرآن چندین بار ذکر شده است که این خود دلیل عظمت و ارزش این ماه عزیز است و اگر کسی بتواند حقیقتاً خود را همراه و هماهنگ این ماه به نماید همای سعادت را بدست خواهد آورد.

حتی در روایات اسلامی آمده است که سایر کتب آسمانی “تورات”، “انجیل”، “زبور”، “صحف” نیز در این ماه نازل شده اند. بدین ترتیب ماه رمضان ماه نزول کتابهای بزرگ آسمانی و ماه تعلیم و آموزش بوده است. زیرا تربیت و پرورش بدون تعلیم و آموزش صحیح ممکن نخواهد بود. برنامه تربیتی روزه نیز باید با آگاهی هر چه بیشتر با تعلیمات آسمانی هماهنگ گردد تا جسم و جان آدمی از آلودگی ها و ناراستی ها شستشو داده شود.

پر واضح است که روزه داشتن، هرگز به معنای نخوردن و نیاشامیدن نیست، بلکه روزه شرایطی دارد که باید آن شرایط را حفظ کنیم تا روزه ای کامل و تمام داشته باشیم . سکوت وجود ما یکی از شرایط روزه است. چشم پوشی و پرهیز از انجام عمل های نادرست مانند دوری از حسادت، غیبت، دروغ، جدال و دشمنی و ظلم به همنوعان همه ازشرایط روزه داشتن است. آرامش و وقار و خضوع و خشوع و خائف بودن به درگا ه حق و رجاء مند بودن به رحمت بی پایان او رعایت شروط روزه داری محسوب می گردد. آثار روزه حقیقی بر دل و جان و عقل آدمی تجلی می کند. به همین دلیل روایت شده است که روزه داران چقدر اندک و گرسنگان چه بسیار اند. انجام روزه واقعی کیفیتی دارد که در حقیقت روح معنوی و ایمانی انسان را تقویت و اراده او را در اجتناب از معاصی و گناه قوی و نیرومند می گرداند . اگر به آموزه های دینی، بویژه متن قرآن شریف مراجعه نماییم فلسفه واقعی رمضان را می توان بصراحت دریافت. خداوند در قرآن کریم می فرماید که ای کسانی که ایمان آورده اید روزه بر شما واجب شد همانطوری که بر کسانیکه قبل از شما بوده اند واجب بوده است امید است با تقوا شوید.

بنابر این انجام فریضه روزه یک عمل سخت و تحمل رنج بی موجب نبوده، بلکه در انجام آن یک عبادت بزرگ و نشان دادن اخلاص بدرگاه خداوند می باشد که البته از اثرهای تربیتی نیز برخوردار می باشد. روزه تربیت روح و تقویت اراده تعدیل غرائز است. روزه دار در حال روزه با وجود گرسنگی و تشنگی و خود داری از غرائز و لذائذی که باید از آن چشم بپوشد، روح و اراده خویشتن را تقویت می کند. روزه با محدودیتها و محرومیتها خود به خود به روح و جسم انسان توان و قدرت و مقاومت و بدنبال آن نور وصفا می بخشد . روزه اگر با همه شرائط محقق شود می تواند در وجود انسان تقوی حاصل کند .تقوا در اسلام به عنوان یک ارزش اصیل اخلاقی و هدف عبادت معرفی شده است.

امید می رود که مردم ما نیز با انجام فرایض عبادی خصوصا در ماه مبارک رمضان، از برکات و آموزش های سازنده آن بهره مند گردند. در شرایطی که نابسامانی ها از هر جهت وضعیت اجتماعی و فردی ما را آسیب رسانیده است، شاید مردم ما بیش از هر ملت دیگر ضرورت به اصلاح و خودسازی روحی و روانی دارند. به این جهت ماه مبارک رمضان که در واقع نسیم رحمت الهی است، زمینه و بستری گردد برا ی درک و فهم ارزشهای دینی و دست یافتن به آرامش و امنیت واقعی جان و جسم. اگر به این اهداف والا دست یافتیم قطعا در زمینه دست یابی به صلح و برادری و ریشه کن ساختن خشونت و دشمنی در جامعه نیز موفقیت بدست خواهیم آورد. رمضان فرصتی است برای دست یابی به این ارزش ها و کمالات و آرزوها؛ بکوشیم که این فرصت و زمینه را بیهوده و بدون دست آورد از کف ندهیم.

شهید مطهری، معلم علم و اخلاق

روز دوازدهم ثور/اردیبهشت ماه سالروز شهادت استاد مطهری بزرگ معلمی است که در طول زندگی با برکت خود با بهره گیری از دیدگاه اسلامی و نگاه عمیق به جامعه و آنچه که جامعه اسلامی بدان نیازمند است، آثار مکتوب ارزشمند بسیاری از خود برجای گذشت.

در سالروز شهادت این استاد بزرگوار، که در جمهوری اسلامی ایران به نام زیبای معلم نام گذاری شده، به روان پاکش درود می فرستیم و امیدواریم که آثار پربرکتش هم چنان فراراه جوانان و جویندگان اسلام ناب قرار گیرد. همچنین این روز را بر تمامی معلمان تبریک و تهنیت عرض می کنیم. معلمانی که انسان سازان نسل بعدی‌اند و نقش آنان به گفته حضرت امام خمینی (ره) همچون نقش انبیا برای مردم است.

استاد شهید آیت الله مطهری در ۱۳ بهمن/دلو ۱۲۹۸ هجری شمسی مطابق با ۱۲ جمادى الاول ۱۳۳۸ هجرى قمرى(۱۹۲۰ میلادی) در فریمان واقع در ۷۵ کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان گشود. شهید مطهری از دوران کودکی تزکیه و پرورش‌های معنوی را ازپدرش آموخت. پدر ایشان انسانی فاضل، پرهیزگار و از شخصیت های مورد تکریم اقشار گوناگون جامعه بود. بر اساس فرمایشات مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه العظمی خامنه‌ای، «پدر ایشان جزو روحانیونی بود که از جنبه های معنوی و زهد و تقوا یک فرد ممتاز بود. مرحوم مطهری عمیقاً به پدرشان ارادت می‌ورزید و احترام پدرش را در حدّ زیاد و کم نظیر نگه می‌داشت، بارها می‌گفت: انس به عبادت، ذکر و اخلاق اسلامی را از پدرم یاد گرفتم.»

بیش از دوازده بهار از عمرش نگذشته بود که شور و شوق درونی وی را به سوی حوزه علمیه مشهد کشانید و پس از چهار سال تحصیل در این حوزه، علی رغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم می‌شود.

شهید مطهری در حجره ای از مدرسه فیضیه قم سکونت گزید و زندگی ساده و عاری از تکلّف اما سرشار از عزّت و قناعت را پیش گرفت. در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر اساتید بزرگی همچون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، حضرت امام خمینی(ره) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی بهره مند شد.

استاد مرتضی مطهری در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده است. در سال ۱۳۳۱ ه.ش (۱۹۵۲ م)در حالی که از مدرسین معروف و از امیدهای آینده حوزه به شمار می رود به تهران مهاجرت می کند.

در تهران به تدریس در مدرسه مروی، تألیف و ایراد سخنرانی های علمی می پردازد. در سال ۱۳۳۴ (۱۹۵۵ م) نخستین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می گردد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می کند. و در طول سال های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ (۱۹۶۱ تا ۱۹۷۱ م)سخنران منحصر به فرد این انجمن می باشد که بحث های مهمی از ایشان به یادگار مانده است.

شهید مطهری همواره در کنار امام خمینی به فعالیت های سیاسی می پرداخت. به طوری که می‌توان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را مرهون تلاش‌های او و یارانش دانست. پس از تشکیل هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، استاد مطهری از سوی امام خمینی همراه چند تن دیگر از شخصیت‌های روحانی عهده دار رهبری این هیئت‌ها می‌گردد.

استاد مطهری حمایت زیادی از مردم مظلوم فلسطین و مبارزه با صهیونیسم در ایران نمود و در همین راست به همراه مرحوم علامه طباطبایی و سید ابوالفضل زنجانی، حسابی را جهت جمع آوری اعانه برای مردم فلسطین افتتاح کردند. در سال ۱۳۴۸ (۱۹۶۹م) استاد مطهری سخنرانی تندی علیه رژیم صهیونیستی نمود که منجر به دستگیری او گردید.

مطهری یکی از پرکارترین نویسندگان و عالمان مسئول دین در دوران معاصر است. علامه مطهری از جمله محققان و متفکران اسلامی است که با تمام توان و با جدیت و پشتکار به دفاع از مبانی اسلام پرداخت و با درک دقیق شرایط و شناخت نیازهای زمان و آگاهی از شبهات، ابهامات و سؤالات نسل جوان، اقدام به پاسخگویی نمود. ایشان می گوید: «این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته مقاله یا کتاب نوشته ام، تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام، حل مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است. نوشته های این بنده برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی، برخی تاریخی است. با این حال موضوعات این نوشته ها کاملاً با یکدیگر متفاوت است. هدف کلی از همه اینها یک چیز بوده و بس: «دین مقدّس اسلام یک دین ناشناخته است. حقایق این دین تدریجاً درنظر مردم، واژگونه شده است، و علت اساسی گریز گروهی از مردم تعلیمات غلطی است که به این نام داده می شود… بدین سبب این بنده وظیفه خود دیده است که در حدود توانایی در این میدان انجام وظیفه نماید.»

استاد هدف فوق را سرلوحه تألیفات و آثار خویش قرار داد و بدین منظور در هر زمینه ای که احساس نیاز کرد که باید دست به قلم برد، وارد شد و کتابی را به نگارش درآورد. تنوع آثار آن متفکر بزرگ در فقه، اصول، فلسفه، کلام، تایخ، قرآن، حقوق، اخلاق، و امور اجتماعی و سایر رشته ها که همگی از اتقان، انسجام، استحکام و جاذبیت برخوردار است، نشانه عمق و گستره دریای دانش و عظمت و والایی اندیشه و تفکر ایشان است.

همین افتخار او را بس است که شخصیتی همچون امام خمینی که اسلام شناسی متفکر و عالم و مجتهدی بزرگ است، تمامی آثار او را مفید، خوب و انسان ساز بداند. حضرت امام خمینی (ره) درباره نوشته ها و آثار معلم شهید فرموده اند: «آثاری که از او هست، بی استثنا همه آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثنا آثارش خوب است. ایشان بی استثنا آثارش خوب است، انسان ساز است».

شهید مطهری یکی از برترین معلمان هم از نظر ویژگی های اخلاقی و هم علمی بودند. ایشان احاطه علمی کاملی بر مباحث علمی داشتند و بسیار پخته و با استدلال منطقی مطالب را بیان می کردند.

یکی از شاگردان استاد مطهری می گوید: «از نظر علمی باید بگویم استاد مطهری قبل از آنکه مسئله ای را برای شاگرد مطرح کند، اول برای خودش پخته کرده بود، یعنی هرگز مسئله ای طرح نمی شد که برای خود ایشان کاملاً روشن نشده باشد. به همین دلیل هیچ گاه در برابر هیچ پرسشی، ایشان دچار لکنت زبان نمی شد.»

کلاس های درس استاد مطهری مملو از دانشجویان شیفته علم بود. ایشان شاگردانشان را با طرح مطالب جذاب و کاربردی جذب می کردند. مرحوم مطهری علاوه بر عمق و وسعت معلومات، بیان گرم و دلنشینی نیز داشت و خود این امر بیش از پیش سبب گرمی محضر ایشان می شد. مطالب درسی ایشان همیشه به روز بود. استاد مطهری سعی می کردند مطالعه را قطع نکنند. ایشان به مجلات مختلف رجوع می کردند، مخصوصا به اندیشه های معاصرین بسیار توجه داشتند و همین خصوصیت، درس ایشان را نو می ساخت.

استاد مطهری به تعلیم و تدریس بسیار علاقه مندبود. استاد بسیار با حرارت و جدی درس می دادند. ایشان در هنگام تدریس با تمام وجود خودشان صحبت می کردند و بسیار بلند درس می دادند، گویی که در نقل اقوال دیگران و جرح و تعدیل آنها حریف را مانند کشتی گیری در مقابل خودشان می بینند و با تمام نیرو دارند با او می جنگند و کشتی می گیرند. این بود که یک ساعت درس ایشان به اندازه چند ساعت درس معمولی نیرو می برد. نتیجه این جدّیت و صرف نیرو این بود که شاگرد به هیچ وجه مجلس درس ایشان را کسل کننده و یکنواخت نمی دید.

ایشان اگر استعدادی از شاگردانشان می دیدند، خوشحال می شدند، به او کمک می کردند که استعداد وی پرورش پیدا بکند، مثل یک پرنده که بال زدن را یاد جوجه های خود می دهد. ایشان شاگردان خوش استعداد خودشان را تشویق و تشجیع می کردند و مثل برزگری که بذر افشانی می کند برای آینده، ایشان در ذهن شاگردان خودشان بذر افشانی می کردند و با صرف وقت برای آینده سرمایه گذاری می کردند.

آیت اللّه مطهری به موازات تدریس و تألیف، با حضور در مجامع علمی و فرهنگی و ایراد سخنرانی، خدمات بزرگی را به اسلام و فرهنگ اسلامی نمود. سخنرانی های شهید مطهری مورد استقبال گسترده مجامع علمی و فرهنگی شهرهای مختلف قرار گرفت و روز به روز بر دعوت از ایشان برای ایراد سخنرانی افزوده می شد. بالأخره رژیم پهلوی، روشنگری ها و هدایت های آیت اللّه مطهری را تحمّل نکرد و ساواک در سال ۱۳۵۴ ایشان را ممنوع المنبر نمود.

استاد مطهری در دوران زندگی پر بار خود خدمات بسیاری به اسلام و مسلمانان ارائه دادند. با این وجود کج فهمان و نادانان تحمل وجود ایشان را نداشتند. سرانجام استاد مطهری در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم ثور/اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ ( ۱۹۷۹ م)در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان به مغزش اصابت نمود و به شهادت رسید.

سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.

نیمه شعبان، ولادت حضرت مهدی (عج)

– روزگاری شده که دلها مملو از تردید و قلب ها سراسر بی اعتمادیست.
– انگار همه دنبال آغوشی گرم‏تر از آغوش مادرمان می‏گردیم؛ جایی که فقط یقین هست و آرامش مطلق.

– انگار دنبال تکیه ‏گاهی محکم‏تر از شانه های پدر می‏گردیم؛ تکیه ‏گاهی که دیگر نگران لرزش و یا شکستنش نباشیم.گاهی هم می‏توانیم چند لحظه‏ ای تنهایی و اندوهمان را فراموش کنیم و بخندیم اما باز هم این حس غربت و سرگردانی در خلوت، همه وجودمان را فرا می‏گیرد. فریادمان در سکوت، دنبال فریادرس و سنگ صبوری می‏گردد.
و ناگهان پاسخی، این دل آشفته را آرام می‏کند:
او …
مهدی علیه السلام همان است که دنبالش هستی!

———————————————

ولادت حضرت مهدی (عج)
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبان سال ۲۵۵يا ۲۵۶ هجری بوده است . پس از اينکه دو قرن و اندی از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسيد ، کم کم در بين فرمانروايان و دستگاه حکومت جبار ، نگراني هايی پديد آمد . علت آن اخبار و احاديثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی  تولد خواهد يافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود.

 

در احاديثی که بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود. در اين زمان يعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی ، هشتمين خليفه عباسی،که حکومتش از سال ۲۱۸هجری آغاز شد، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار داد. اين انديشه که ظهور مصلحی پايه های حکومت ستمکاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيری کرد ، و حتی مادران بيگناه را کشت ، و يا قابله هايی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند – در تاريخ نظايری دارد.

 

در زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين کرد. در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود ولی خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش کنند ،غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل مي کند، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند. در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نيز داستان تاريخ به گونه ای  شگفت انگيز و معجزه آسا تکرار شد.

 

امام دهم بيست سال – در شهر سامرا – تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و نگهبانی حکومت به سر مي برد. ” به هنگامی که ولادت ، اين اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزديک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيری کنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پای  نهاد ، او را از ميان بردارند . بدين علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديکان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمي ديد . آنان نيز مهدی  را گاه بگاه مي ديدند ، نه هميشه و به صورت عادی ” .

 

نیمه شعبان,ولادت حضرت مهدی (عج),تولد حضرت مهدی (عج)
شيعيان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت ۵ يا ۴ سال آغاز عمر حضرت مهدی  که پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع ) مي رسيدند . از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد. آنان پسری را ديدند که بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسکری فرمود : ” پس از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من است در ميان شما ، امر او را اطاعت کنيد ، از گرد رهبری او پراکنده نگرديد ، که هلاک مي شويد و دينتان تباه مي گردد.

اين را هم بدانيد که شما او را پس از امروز نخواهيد ديد ، تا اينکه زمانی دراز بگذرد. بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت کنيد “. و بدين گونه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبت کبری، امام مهدی را به جماعت شيعيان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت. يکی  از متفکران و فيلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسيده است ، ابو سهل نوبختی مي باشد. باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان مي زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری  در روز هشتم ماه ربيع الاول سال ۲۶۰هجری ديده از جهان فرو بست .

در اين روز بنا به سنت اسلامی ، مي بايست حضرت مهدی بر پيکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی  و رسالت اسلامی و ولايت دينی را به دست ديگران سپارند. بدين سان ، مردم ديدند کودکی همچون خورشيد تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بيرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پيکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد.
ضرورت غيبت آخرين امام
بيرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد. کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند کمتر يافتند ، و در چنين شرايطی بود که برای بقای  حجت حق تعالی ، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهی برای حفظ جان آن ” خليفه خدا در زمين ” نبود ، زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان. پس مشيت و حکمت الهی  بر اين تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی  کوتاه گردد ، و واسطه فيوضات ربانی ، بر اهل زمين سالم ماند. بدين صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نيست ، اما انوار هدايتش از پس پرده غيبت راهنمای مواليان و دوستانش مي باشد.

چراغ برات؛ آیین همنشینی خراسانیان با مردگان در آستانه نیمه شعبان

آیین‌های ویژه برات
بر اساس اعتقادات مردم خراسان در این سه شبانه روز که اعتقاد دارند در آن مردگان آزاد هستند، زندگان با احسان برای آنها نه تنها تلاش می‌کنند تا برات آزادی آنان را از آتش جهنم کسب کنند، بلکه آزادی خود از آتش جهنم را نیز از امام دوازدهم خواستار می‌شوند.
اعتقاد اغلب مردم خراسان بر این است که در این ایام سرنوشت رقم می‌خورد، به طوری که در نقاط روستایی خراسان در شب پانزدهم نیمه شعبان به پشت بام رفته و در مهتاب (اگر شب مهتابی باشد) ایستاده و به سایه خود نگاه می‌کنند و از این طریق سرنوشت خود و اقوام خود را در آن سال پیش‌بینی می‌کردند در عین حال دست به دعا برمی‌دارند و از خداوند طلب سالی خوش می‌کنند.
اقشار مختلف مردم به ویژه کسانی که به تازگی عزیزی را از دست داده‌اند در این روز با حضور در مزار اموات ضمن درخواست آمرزش و زنده نگهداشتن یاد و خاطره درگذشتگان، آنان را در برکات میلاد یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) شریک می‌سازند.
برات در خراسان مصداقی بر اعتقاد به اصل معاد است که مردم این خطه با انجام اعمال مخصوصی به استقبال آن می‌روند، این مراسم به مدت سه روز و با عناوین مختلف برگزار می‌شود و مردم هر روز آن را با بزرگداشت قشر خاصی از مسلمانان برگزار می‌کنند.
برات غریبان، برات اسرا، برات مسافران، برات زنده‌ها و برات مرده‌ها از عناوینی است که برای این سه روز در نقاط مختلف خراسان استفاده می‌شود که از این میان برات مرده‌ها در ‪ ۱۴شعبان با شور و حال خاصی برگزار می‌شود.
پخت انواع نانهای سنتی مانند روغن جوشی، چلبکی، کماچ، ساچ و حلوا و پخش آن دربین مردم به ویژه کودکان از مراسم ایام برات در شهرهای گوناگون خراسان است، مردم این منطقه از کشورمان  اعتقاد دارند پخت این خوراکیها باید قبل از غروب آفتاب صورت گیرد.

 

فرهنگی زندگی, چراغ برات, آداب و رسوم مردم خراسان شمالی

روز برات زنده‌ها زمانی برای شکرگذاری به نعمت سلامتی و حیات
روزسیزدهم شعبان در برخی شهرهای خراسان به برات زنده‌ها شهرت دارد و مردم در این روز به شکرانه نعمت سلامتی به پخش شیرینی و شکلات می‌پردازند.
در غروب روز سیزدهم شعبان نیز کسانی که به ‌تازگی عزیزی را از دست داده‌اند اقدام به پخت نوعی نان سنتی به نام روغن جوشی کرده و آن را بین مردم تقسیم می‌کنند.
اعتقاد مردم این خطه بر این است که اگر عروس خانواده روغن جوشی را بپزد ارواح تازه‌گذشتگان از این خیرات بهره بیشتری می‌برند.
در روز ‪ ۱۴شعبان نیز که به برات مرده‌ها شهرت دارد مردم با حضور بر سر قبور خویشاوندان، خواندن فاتحه و پخش انواع شیرینی، شکلات، میوه و نانهای سنتی یاد و خاطره عزیزان خود را گرامی ‌می‌دارند.
در این روز کسانی که به تازگی عزیزی را از دست داده‌اند با پهن کردن فرش، خیرات، پخش انواع خوراکی و خواندن روضه یاد و خاطره تازه گذشته را گرامی‌ می‌دارند، قرائت قرآن و فاتحه نیز در این راستا هدیه‌ای است که از سوی مردم نثار روح درگذشتگان می‌شود.

نکته جالب توجه این است که هر چند ایام برات سه روز است اما در برخی از روستاها و همچنین مناطقی که هنوز روابط طایفه ای مستحکم است در صورتی که تعداد درگذشتگان سال بیش از سه نفر باشد مراسم را از ابتدای ماه شعبان آغاز کرده و هر روز در منزل یکی از درگذشتگان مجلس روضه همچنین مراسم قرائت قرآن برپا می‌شود.

روز جوان چه روزی است؟

روز جوان در کشورهای مختلف ۱۲ آگوست توسط سازمان ملل اعلام شده است اما در ایران ۱۱ شعبان مصادف با میلاد با سعادت شاهزاده علی اکبر (ع) می‌‍باشد.

میلاد باسعادت شاهزاده علی اکبر (ع)

حضرت علی اکبر (ع) فرزند امام سوم شیعیان حسین ابن علی (ع) در ۱۱ شعبان سال ۳۳ هجری قمری در مدینه منوره متولد شد.
پدر گرامی ایشان امام حسین (ع) و مادرش لیلی بنت ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی است.
جوان برومند امام حسین (ع) که با فداکاری‌هایش در روز عاشورا جاودانه شد و درس‌های بسیاری را به جوانان داد.

برگی از زندگی شاهزاده

اگر چه زندگی حضرت علی اکبر (ع)، خیلی به قلم تحریر نیامده است ولی همین مقداری که بیان شده است حاکی از روح بلند، بزرگواری، تقوا، ادب و دیانت اوست. درباره دوران کودکی علی اکبر (ع)، همین بس که تربیت او در دامان حسین بن علی (ع) است.
علی اکبر (ع) جوانی خوش صورت و زیبا و طلاقت لسان و صباحت رخسار و سیرت و خلقت را از پیامبر اکرم (ص) به ارث برده بود. شجاعت از علی مرتضی (ع) داشت و به جمیع محامد و محاسن معروف بود.

در ادامه مقاله به جوانی و جوان امروز می‌پردازیم:

جوانی، بهار عمر و فصل طربناک زندگی است. هیچ دوره ای از زندگی چون روزگار جوانی، سرسبز و خرم نیست و هیچ انسانی همانند زمان جوانی، توانمند و پرانرژی نیست.
بسیاری از پیروزی‌ها و کامیابی‌ها، تنها در سایه جوانی امکان‌پذیر است و بسیاری از آرزوها و هدف‌ها، فقط در فرصت جوانی قابل دست یابی است.
جوانی فرصتی است که بر خلاف بسیاری از فرصت‌های دیگر، تنها یک بار در اختیار همه قرار می‌گیرد و چون به انجام خویش برسد، هرگز امکان تکرار نخواهد داشت.

پس “فرصت جوانی“، طلایی‌ترین فرصت‌ها و نابترین موهبت‌هاست و نمی‌توان در این نکته تردید کرد که هدر دادن روزگاران خوش جوانی و تباه کردن این بهار زندگانی، به اندوهی انبوه و حسرتی متراکم خواهد انجامید.

تا می‌توانی جوانی کن و جوان باش اما یادت نرود که در گذشت زمان را چاره‌ای نیست که درمان کند و این ناچاری به خاطر این است که قدر جوانیت را بدانی…

روز جوان, ولادت حضرت علی اکبر (ع)

جوانی…

جوانی، آغاز شکفتن است.
جوانی، میلاد دوباره انسان است. انسان در جوانی، بار تکلیف الهی را به تازگی بر دوش گرفته است. خداوند، بسیاری از نعمت هایش را در جوانی به انسان ارزانی می‌دارد.
جوانی، موهبتی از جانب خداوند است.
جوانی، ثروتی است که انسان باید آن را جز درهای بهشت، خرج نکند. پس خوشا به حال آنان که جوانی را قدر می‌دانند و این گوهر گران‌بها را در راه سعادت خویش، به کار می‌گیرند.
تا می‌توانی جوانی کن و جوان باش اما یادت نرود که گذشت زمان را چاره‌ای نیست درمان کند و این ناچاری به خاطر این است که قدر جوانیت را بدانی.

در آخر میلاد باسعادت شاهزاده علی اکبر (ع) را به همه به خصوص جوانان این مرز و بوم و امیدهای نسل آینده تبریک و تهنیت عرض می‌نماییم.

زندگی نامه و آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری در شادیاخ نیشابور به دنیا آمد. فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبكر ابراهيم بن اسحاق زاده ی سال ۵۳۵ هجری شمسی است. وی بیشتر با تخلص خود یعنی  «عطار» شناخته می شود. نظریه پرداز سنی مذهب مکتب صوفیه، در سال ۶۰۰ هجری شمسی در پی حمله ی مغول ها به ایران دار فانی را وداع گفت. شغل پدر وی عطاری بود و از همین رو فریدالدین نیز به شغل پدر روی آورد و همزمان طبابت نیز می کرد.

گذری در مصیبت نامه

مصیبت نامه کاندوه جهان است / الهی نامه کاسرار نهان است

به داروخانه کردم هر دو آغاز / چگونه زود رَستم زین و آن باز

به داروخانه پانصد شخص بودند / که در هر روز نبضم می نمودند

شغل عطار نیشابوری

زندگی نامه و آثار عطار نیشابوری از خودشناسی تا خداشناسی (2)روایت های گوناگونی وجود دارد که چگونه عطار شغل خود را رها کرده و به عرفان روی آورده است. جامی در کتاب نفحات الأنس این گونه روایت می کند:

روزی عطار در دکان خود سرمست و خوشحال به معامله ی مال دنیا مشغول بود. نیازمندی از وی تقاضای کمک می کند. عطار از کمک کردن به آن فرد امتناع می نماید. نیازمند خطاب به وی می گوید «ای خواجه! تو چگونه خواهی مرد؟»

عطار در پاسخ می گوید: «همان گونه که تو دنیا را ترک می گویی.»

آن شخص در همان لحظه کاسه ی چوبی خود را زیر سر گذاشت، دراز کشید و با ذکر نام خدا از دنیا رفت.
این گونه عطار کسب و کار خود را رها کرده و نزد عارف نامی «ركن الدين اكاف» می رود و زندگی وی برای همیشه متحول می گردد.

داستان ها و حکایات عطار جام بلوری است که می توان دل نازک و رنجور هر فردی را در آن شستشو داد. تمام آثار عطار زاییده ی عرفانی است که بر شوریدگی جسم و نظام مندی جهان دلالت دارد. کمتر کسی است که حکایات عطار را خوانده باشد و بر استواری سخن وی صحه نگذاشته باشد.

مولوی و جامی در مدح عطار

مولوی و جامی در مدح عطارمولانا در باب عطار این گونه زبان گشوده است که:

هفت شهر عشق را عطار گشت / ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

عطار به گشت و گذار و تحقق «قل سیروا فی الأرض» نیز مبادرت خاصی می نمود و از مکه تا ماوراءالنهر را برای زیارت بسیاری مشایخ بزرگ گشته است.

دکتر عبدالحسین زرین کوب در خصوص آثار عطار

تصوف عطار با آنکه آکنده از درد و سوز و عشق و شور است، تصوفی است معتدل و در حدی است که طریقت را با شریعت می آمیزد و از ادعای حقیقت که سخنان بعضی صوفیه را رنگ دعوی و خودنمایی داده است، می پرهیزد و ظاهرا همین مزیت است که در سخن او درد و تأثیری خاص نهاده است.

آنچه در مورد عطار عیان است اسلوب خاص و توازن بی نظیر گفتار اوست. با اینکه قلم عطار گاهی اوقات سست تر از آنچه باید هست، اما مکتب وی طریقت عشق است و حکایات او اندرز راه جویان. با گذری کوتاه بر اشعار عطار می توان ردپای علوم دیگری همچون نجوم را نیز دریافت. مکتب خانه های قدیم همگی دستی بر آتش داشتند. اگر جویای علمی به آنجا مراجعه می نمود و خود را وقف علم و دانش می کرد، استوار و قدرتمند، به مانند درخت کاج ریشه در خاک سر به فلک می سایید. برای این است که در بیشتر آثار شاعران بزرگ جدای از عشق و عرفان همیشه ردپایی از دیگر علوم نمایان است. عشق و عرفان و علم در مکتب آنها و مکتب خانه ی آنها همیشه جاری بود.

آثار عطار نیشابوری

آثار فراوانی را به عطار نسبت می دهند که بیشتر آنها اثبات نشده است. مهمترین و موثق ترین آثار عطار طبق پژوهش های دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و دکتر عبدالحسین زرین کوب عبارت است از:

دیوان اشعار، اسرارنامه، الهی نامه، منطق الطیر، تذکرةالأولیا، مصیبت نامه و مختارنامه است.

زندگينامه امام سجاد (ع)

حضرت سجاد ( ع ) وی فرزند حسين بن علی بن ابيطالب ( ع ) و ملقب به “سجاد” و “زين العابدين ” مي باشد . امام سجاد در سال ۳۸هجری در مدينه ولادت يافت.حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بيماری  و تب شديد از آن حادثه جان به سلامت برد ، زيرا جهاد از بيمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش- با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت- به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی اين بود که آن رشته گسيخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، يعنی امامت و ولايت گردد.

 

اين بيماری موقت چند روزی بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين ۳۵سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شريف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال ۶۱هجری که بنا به وصيت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسيد ، به اختلاف روايات در حدود ۲۴ سال نوشته اند .

مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور “شهربانو” دختر يزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نياز بود ، بهره برداری از اين قيام و حماسه بی نظير و نشر پيام شهادت حسين ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زينب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظير در جهان آن رو فرياد کردند .

 

فريادی که طنين آن قرنهاست باقی مانده و – برای هميشه – جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظيم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ايمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پايان آمد ، اما مأموريت حضرت سجاد ( ع ) و زينب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بيت اسير را از قتلگاه عشق و راهيان به سوی  “الله ” و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند .

 

حضرت سجاد ( ع ) را در حال بيماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای  حضرتش را از زير شکم آن حيوان به زنجير بستند . ساير اسيران را نيز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زير سنگينی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای  مانده بود و جرأت نفس کشيدن نداشت ، زيرا ابن زياد دستور داده بود رؤسای قبايل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند .

 

در چنين حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بين سرکردگان قبايلی که در کربلا بودند تقسيم و سر امام شهيد حضرت ابا عبد الله الحسين را در جلو کاروان حمل کنند . بدين صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبيد الله زياد مي خواست وحشتی در مردم ايجاد کند و اين فتح نمايان خود را به چشم مردم آورد . با اين تدبيرهای امنيتی چه شد که نتوانستند جلو بيانات آتشين و پيام کوبنده زن پولادين تاريخ حضرت زينب ( س ) را بگيرند ؟ گويی مردم کوفه تازه از خواب بيدار شده و دريافته اند که اين اسيران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پيغمبر اسلام ( ص ) مي باشند که مردانشان در کربلا نزديک کوفه به شمشير بيداد کشته شده اند .

 

همهمه از مردم برخاست و کم کم تبديل به گريه شد . حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بيماری به مردم نگريست و فرمود : اينان بر ما مي گريند ؟ پس عزيزان ما را چه کسی کشته است ؟ زينب خواهر حسين ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پيامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود :

“… ای اهل کوفه ، ای حيلت گران و مکرانديشان و غداران ، هرگز اين گريه های شما را سکون مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خويش مي تابيد و از شام تا صبح به دست خود بازمي گشاد . هشدار که بنای ايمان بر مکر و نيرنگ نهاده ايد …” . سپس حضرت زينب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : “همانا دامان شخصيت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کرديد که هرگز تا قيامت اين آلودگی را از خود نتوانيد دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد .

 

مگر نمي دانيد کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتيد ، و چه عهد و پيمان که بشکستيد ، و بزرگان عترت و آزادگان ذريه او را به اسيری  برديد ، و خون پاک او به ناحق ريختيد …” . مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گويی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زينب ( ع ) که گويا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج مي شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حيرت کرد .

 

شگفتا اين صدای علی ( ع ) است که گويا در فضای  کوفه طنين انداز است … . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زياد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زينب کبری و ساير اسيران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسين ( ع ) و اسيران کربلا به حد اعلا رسانيد ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود .
پيام خون و شهادت
ابن زياد يا پسر مرجانه اسيران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او ب آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . يزيد در جواب نامه ابن زياد که خبر شهادت حسين ( ع ) و يارانش و اسير کردن اهل و عيالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسين ( ع ) و همه يارانش را و همه اسيران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجير نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بيت را چون اسيران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بيت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند .

 

روز اول ماه صفر سال ۶۱هجری – شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زيرا يزيد اسيران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و ياغيگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهايند – يزيد دستور داد اسيران و سرهای  شهدا را از کنار “جيرون ” که تفريحگاه خارج از شهر و محل عيش و عشرت يزيد بود عبور دهند . يزيد از منظر جيرون اسيران را تماشا مي کرد و شاد و مسرور به نظر مي رسيد ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ايستاده بودند و تماشا مي کردند .

 

پيرمردی از شاميان جلو آمد و در مقابل قافله اسيران بايستاد و گفت : “شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امير المؤمنين يزيد را بر شما پيروزی داد” . امام زين العابدين ( ع ) به آن پيرمردی  که در آن سن و سال از تبليغات زهرآگين اموی در امان نمانده بود ، فرمود : “ای  شيخ ، آيا قرآن خوانده ای ؟” . گفت : آری . فرمود : اين آيه را قراءت کرده ای  : قل لا أسئلکم عليه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خويشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماييم .

 

سپس آيه تطهير را که در حق اهل بيت پيغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : “انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا” . پيرمرد گفت : اين آيه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از اين آيه ماييم که خداوند ما را از هر آلايش ظاهر و باطن پاکيزه داشته است . پيرمرد بسيار تعجب کرد و گريست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آيا توبه ام پذيرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمينان داد . اين پيرمرد را به خاطر همين آگاهی شهيد کردند . باری ، قافله اسيران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند .

 

سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی  منتقل کردند . چند روزی  را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال يزيد در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفيران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پيروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در اين مجلس يزيد همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سيد الشهداء انجام داد که ابن زياد ، دست نشانده پليدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا عليهما السلام بوده است .

 

وقتی  زينب ( ع ) اين جسارت را از يزيد مشاهده فرمود و اولين سخنی که يزيد به حضرت سيد سجاد ( ع ) گفت چنين بود : “شکر خدای را که شما را رسوا ساخت ” ، بی درنگ حضرت زينب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست.

 

دلش به جوش آمد و زبان به ملامت يزيد و يزيديان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پيام خون و شهادت را بيان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سيه کاری يزيد و يزيديان برداشت ، و خليفه مسلمين را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما يزيد سر به زير انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصيت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بيتی خواند که ترجمه آن اين است : “ناله و ضجه از داغديدگان رواست و زنان اجير نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است ” .
امام سجاد ( ع ) در دمشق
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين ( ع ) وقتی با يزيد روبرو شد – در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود – فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا ( ص ) ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند.

فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی  بالای منبر رفت و در بدگويی علی ( ع ) و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد .

 

مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست .

 

خلاصه بيانات امام ( ع ) چنين بود : “ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند” .

سپس فرمود : “پيغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين ( ع ) از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست ” . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام ( ع ) سکوت کرد .

 

تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟ سپس امام ( ع ) دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی  آشوبی به پا شد . اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي رسيد . اين ندای  حق بود که به گوش تاريخ مي رسيد .

 

يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند – بظاهر – مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد . به هر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهای امام ( ع ) و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجويی حال اسيران برآيد . از امام سجاد ( ع ) پرسيد : آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد ؟ امام سجاد ( ع ) و زينب کبری ( ع ) فرمودند : ميل داريم پهلوی  قبر جدمان در مدينه باشيم .
حرکت به مدينه
در ماه صفر سال ۶۱هجری اهل بيت عصمت با جلال و عزت به سوی مدينه حرکت کردند . نعمان بن بشير با پانصد نفر به دستور يزيد کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زينب کبری و ساير اهل بيت به مدينه نزديک مي شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدينه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشير و همراهانش را اجازه مراجعت داد .

 

امام ( ع ) دستور داد در همان محل خيمه هايی برافراشتند . آنگاه به بشير بن جذلم فرمود مرثيه ای بسرای و مردم مدينه را از ورود ما آگاه کن . بشير يکسر به مدينه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدينه ايستاد و اشعاری  سرود که ترجمه آن چنين است : “هان ! ای مردم مدينه شما را ديگر در اين شهر امکان اقامت نماند ، زيرا که حسين ( ع ) کشته شد ، و اينک اين اشکهای من است که روان است . آوخ ! که پيکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نيزه شهر به شهر گردانيدند” .

 

شهر يکباره از جای کنده شد . زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شيون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای  خود و هجوم به سوی خارج شهر بر يکديگر سبقت گرفتند . بشير مي گويد : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خيمه اهل بيت پيغمبر رساندم . در اين موقع حضرت سجاد ( ع ) از خيمه بيرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک مي کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت .

 

از جمله فرمود : “اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور مي داد ، بيش از اين بر ما ستم نمي رفت ، و حال اينکه به حمايت و حرمت ما سفارش بسيار شده بود . به خدا سوگند به ما رحمت و عنايت فرمايد و از دشمنان ما انتقام بگيرد” . سپس امام سجاد ( ع ) و زينب کبری ( ع ) و ياران و دلسوختگان عزای حسينی  وارد مدينه شدند .

 

ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقيع رفتند و شکايت مردم جفاپيشه را با چشمانی اشک ريزان بيان نمودند . مدتها در مدينه عزای حسينی برقرار بود . و امام ( ع ) و زينب کبری از مصيبت بی نظير کربلا سخن مي گفتند و شهادت هدفدار امام حسين ( ع ) را و پيام او را به مردم تعليم مي دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا مي کردند تا مردم به عمق مصيبت پی  ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را ياد بگيرند .

 

آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسيار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدينه ، حرم مقدس رسول الله مرکز يادها و خاطره اسلام عزيز و پيامبر گرامی  ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ايفا فرمود ، و به دنبال آن بيداری مردم و قيامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضايتی عميق مردم آغاز شد . از آن پس تاريخ اسلام شاهد قيامهايی بود که از رستاخيز حسينی در کربلا مايه مي گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران يزيد در برابر قيام مردم مدينه کشتارهای عظيم به راه انداختند . اولاد علی ( ع ) هر يک در گوشه و کنار در صدد قيام و انتقام بودند تا سرانجام به قيام ابو مسلم خراسانی  و انقراض سلسله ناپاک بنی اميه منتهی شد .

مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غير عادلانه خلفای بنی اميه و بنی  عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شيعيان علی ( ع ) در طول تاريخ زنده شد و شيعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پيام خون و شهادت بود در صحنه تاريخ معرفی گرديد . گرچه شيعيان هميشه زجرها ديده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی هميشه اين روحيه انقلابی را حتی  تا امروز – پس از چهارده قرن – در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست ، ولی هميشه پيام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بيان مي فرمود و با خواص شيعيان خود مانند “ابو حمزه ثمالي ” و “ابو خالد کابلي ” و … در تماس بود ، و در عين حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شيعيان خاص وی معارف دينی و احکام اسلامی را از آن حضرت مي گرفتند و در ميان شيعيان منتشر مي کردند ، و از اين راه ابعاد تشيع توسعه فراوانی يافت .

بر اثر اين مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خليفه اموی ، با بند و زنجير از مدينه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدينه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت ۳۵سال امامت با روشن بينی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بيداری مردم و تهييج آنها عليه ظلم و ستمگری  و گمراهی کوشيد ، و در موارد بسياری به خدمات اجتماعی وسيعی در زمينه حمايت بينوايان و خاندانهای بی  سرپرست پرداخت ، و نيز از طريق دعاهايی که مجموعه آنها در “صحيفه سجاديه ” گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذيب نفس و اخلاق و بيداری مردم اقدام نمود .

تولد حضرت عباس(ع)

حضرت ابوالفضل نخستين فرزند از چنين بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(عليه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى كه به دنيا آمد حضرت على(عليه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.

با آن كه اين نوزاد بسيار خوش منظر و زيبا بود به طورى كه وى را قمر بنى هاشم ناميده اند و به ماه شب چهارده تشبيه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به اين علت بود كه عباس هم به معناى شير شرزه و خشمگين است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زيرا كه ايشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگين داشتند.

در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقيقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

با آن كه هنگام تولد پدر خوشحالى مى كند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستين دست هاى كوچك او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشك مى ريخت حضرت در پاسخ ام البنين نسبت به اين كار فرمود اين دست ها براى كمك و يارى به برادرش حسين قطع خواهد شد.

حضرت عباس در خانه على(عليه السلام) و در دامان مادر با ايمان وفادارش و در كنار امام حسين رشد كرد و درس هاى بزرگ انسانيت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربيت خاص امام على(عليه السلام) بى شك در شكل دادن به شخصيت فكرى و روحى اين نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(عليه السلام) عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زينب(عليها السلام) هم حضور داشت امام به اين كودك عزيز گفت به بگو يك عباس گفت يك فرمود بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت شرم دارم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ام دو بگويم حضرت از معرفت اين فرزند خوشحال شد و پيشانى عباس را بوسيد.

شجاعت و شهامت عباس

دلاورى هاى اين نوجوان از زمان پدر بزرگوارش در جنگ هاى آن حضرت با مخالفين نمودار بود كه برخى جلوه هايى از شجاعت اين نوجوان را در جنگ صفين در تاريخ ثبت كرده اند. گويند: در يكى از روزهاى نبرد صفين نوجوانى از سپاه على(عليه السلام) بيرون امد كه نقاب بر چهره داشت و از حركات او نشانه هاى شجاعت، هيبت و قدرت هويدا بود از سپاه شام كسى جرأت نكرد به ميدان بيايد معاويه يكى از مردان سپاه خود به نام ابى شقاء كه دلاورى نام آور بود را گفت به جنگ اين جوان برو وى گفت اى امير شأن بالاتر از آن است كه جنگ وى بروم بلكه من هفت پسر دارم و يكى از آنها را مى فرستم تا او را از پاى درآورد وى يكى از پسرانش را فرستاد كه از پاى درآمد پسر بعدى اش را فرستاد كه او هم به سرنوشت برادر قبل دچار شد تا اين كه هر هفت پسر در نبرد با او كشته شدند و در اين هنگام پدر خود به ميدان كارزار آمد و پس از رد و بدل شدن ضرباتى چند ابن شعثاء نيز بمانند فرزندانش به هلاكت رسيد كه اين موجب تعجب حاضران شد حضرت على(عليه السلام) وى را فرا خواند و نقاب از چهره اش برداشت و پيشانى اش را بوسيد و در اين هنگام همگان ديدند كه اين نوچوان عباس بن على قمر بنى هاشم است.

و همچنين نقل كرده اند در جنگ صفين هنگامى كه سپاه معاويه بر آب مسلط بودند و سپاه اسلام در تشنگى به سر مى برد جمعى را در ركاب امام حسين(عليه السلام) فرستاد كه شريعه فرات را از سپاه دشمن پس بگيرند كه در اين جمع كه موفق به باز كردن راه آب براى سپاه اسلام شده بودند حضرت عباس نيز حضور داشت.

پس از مرگ معاويه كه حاكم مدينه مى خواست از امام حسين(عليه السلام) براى خلافت يزيد بيعت بگيرد سى نفر از جوانان بنى هاشم به فرماندهى حضرت عباس با شمشيرهاى برهنه بيرون خانه و پشت در ايستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند كه اگر نيازى باشد مانع بروز هر حادثه اى شوند و اينان در تحت فرماندهى حضرت عباس قرار داشتند.

فضائل عباس

حضرت امام سجاد درباره حضرت عباس مى فرمايد: خداوند عمويم عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ايثار و فداكارى كرد و از جان خود گذشت چنان فداكارى كرد كه دو دستش قلم شد خداوند نيز به او همانند جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت با فرشتگان پرداز مى كند عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسيار بزرگ دارد كه همه شهيدان در قيامت به او غبطه مى خورد.

چنانچه شاعر نيز در اين باب مى گويد:

چون اقتدا به جعفر طيار كرده ايم    برد از ماست با پرِ جان در فضاى دوست

در پيروى زخط علمدار كربلاست    دوستى كه داده ايم به راه رضاى درست

امام صادق نيز در ستايش از حضرت عباس مى فرمايد:

عموى ما عباس داراى بصيرة نافذ و ايمانى استوار بود همراه امام حسين جهاد كرد و آزمايش خوبى داد و به شهادت رسيد.

علم عباس

وى تنها به عنوان يك قهرمان نامدار و دلاور مطرح نبود بلكه فضائل علمى، تقوايى او و دانش رفيع را از خردسالى از سرچمشه علوم الهى به دست آورده بود چنانچه برخى روايات اشاره به اين نكته دارند كه وى از زمان كودكى شروع به تغذيه علمى نموده است.

مقام فقهى او بسيار بالا بوده است و در نزد راويان مورد وثوق و اعتماد بوده است و از جهت پارسايى در درجه بالا قرار داشت چنانچه برخى از رجاليون درباره ايشان گفته اند: عباس از فقيهان و دين شناسان اولاد ائمه بود، عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود و ديگران نيز وى را اين گونه تعريف نموده اند كه عباس از بزرگان و فاضلان فقهاى اهل بيت بود بلكه وى عالم استاد نديده بود.

حضرت عباس و امام حسين(عليهم السلام)

حضرت عباس همان جايگاه را نسبت به امام حسين(عليه السلام) داشت كه حضرت على نسبت به پيامبر(صلى الله عليه وآله)داشت ايشان پشتوانه و تكيه گاهى براى امام حسين بودند چنانچه امير المؤمنين چنين جايگاهى را نسبت به پيامبر داشت.

عباس همان طور كه على(عليه السلام) هميان نان و خرما به دوش مى گرفت و براى مستمندان مى برد او نيز به اتفاق برادرش حسين(عليه السلام) بسيارى از گرسنگان مدينه را سير مى كرد عباس همچنانكه على كه باب حوائج دربار پيامبر بود و هر كس رو به ساحت ايشان مى كرد اول على(عليه السلام) را مى خواند وى نيز باب حوائج آستان امام حسين بود و هر كس براى رفع حوائج به دربار حسين مى شتافت عباس را مى خواند.

عباس مانند پدر كه در بستر پيغمبر خوابيد و فداكارى كرد در روز عاشورا براى اطفال و آوردن آب فداكارى كرد.